چرا رویکردهای آموزشی، اغلب اثربخشی لازم را ندارند؟

در بسیاری از تحقیقات انجام شده در حوزه موفقیت دانش آموزان دبیرستانی در دانشگاه، گفته می شود که رابطه زیادی بین میزان آمادگی پیش از ورود به دانشگاه با میزان موفقیت فرد در دانشگاه وجود دارد. در این خصوص معمولا نوع آمادگی های لازم به سه دسته تقسیم می شوند: مهارت های آکادمیک (academic skills)، سابقه دانشی (background knowledge) و مهارت های خود مدیریتی (self-management skills). در زیر شاخه هر یک از این سه حوزه، انواع دیگری از مهارت ها تعریف می شوند از قبیل: سرعت خواندن و درک مطلب، سطح دانش واژگان، دانش ریاضی و حل مسئله، دستور زبان و مهارت نوشتاری، دانش و حل مسئله در شیمی و فیزیک، دانش و مهارت مطالعه، مدیریت زمان و استرس. به این ترتیب مهارت ها و دانش هستند که زیربنای موفقیت دانش آموزان معرفی می شوند.

در این رویکرد که مبنای آن بر برطرف نمودن کاستی های تحصیلی دانش آموزان قرار دارد، میزان برخوردای دانش آموزان از سطح دانش و مهارت های مورد نیاز سنجیده می شود و مهمترین کار این است که کمبود علمی و مهارتی دانش آموزان برطرف شود. معتقدان به این مدل بر این اساس به طراحی و اجرای دوره های آموزشی خاصی می پردازند که بتواند نقاط ضعف و کمبودهای دانشی و مهارتی دانش آموزان را برطرف نماید. دانش آموزان نیز تا زمانی که بتوانند کاستی های خود را برطرف کنند، از دنبال کردن روش های دیگر برای مطالعه و تمرکز بر علاقه هایشان باز داشته می شوند. در این رویکرد همیشه به دانش آموزان گفته می شود که باید بر نقاط ضعف خود در یک بازه زمانی مشخص، غلبه کنند. چنانچه نتوانند در آن بازه زمانی چنین کنند، کنار گذاشته می شوند و یا به آنها گفته می شود که شما برای ورود به دانشگاه مناسب نیستید.

 

در مهمترین تحقیقات انجام شود توسط موسسه آزمون های ورود به دانشگاه در ایالات متحده (American College Testing) بیان می شود که:

"بیشتر دانشجویان دانشگاه را به دلیل سرخوردگی، دلسردی و کاهش انگیزه ترک می کنند تا کمبود یا نبود استعداد، توانایی و دانش مورد نیاز"

این یافته با پیش فرض های رویکرد ذکر شده در آماده سازی دانش آموزان در تعارض جدی قرار دارد. بنابراین با مدل تمرکز بر کاستی ها و نقاط ضعف، مانع تبدیل شدن دانش آموزان به کسانی می شویم که همواره عملکرد عالی داشته باشند و به دست آوردهای عالی دست یابند. با وجود اینکه بسیاری از معلمان ادعا می کنند که نه تنها نقاط ضعف بلکه استعداد ها و نقاط قوت دانش آموزان خود را می شناسند، در عمل بسیاری از آنها تنها بر نقاط ضعف تمرکز دارند و بدیتن ترتیب دانش آموزان را بی انگیزه و سرخورده می نمایند.

از طرفی یافته های سال ها تحقیق در حوزه های تعالی و موفقیت نشان میدهد که برای دست یابی به حد عالی عملکرد، باید نمونه های موفق و برتر را مورد مطالعه قرار داد. این در حالی است که معمولا برنامه های آماده سازی دانش آموزان برای ورود به دانشگاه عموما بر اساس تحقیقات انجام شده روی دانش آموزانی بدست می آید که کنار گذاشته یا اخراج شده اند.

از مهمترین یافته های مطالعه افراد موفق که به عملکردی فوق العاده دست یافته اند این است که:

این افراد زندگی تحصیلی، خانوادگی و کاری خود را بر پایه استعدادهایشان بنا می گذارند. آنها از استعدادهایشان به عنوان زیربنای ساختن نقاط قوتشان استفاده می کنند و سپس از نقاط قوت خود برای دست یابی به عملکردی عالی بهره می برند. آنها البته نقاط ضعف خود را نیز تا حد معوقل مدیریت می کنند.

برنامه های طراحی شده توسط گروه hrac به دنبال شناسایی استعداد ها و کمک در جهت تبدیل آنها به نقاط قوت است تا دانش آموزان بتوانند با انگیزه حداکثر و لذت همیشگی به موفقیت تحصیلی، شغلی و زندگانی دست یابند: